تب سرد

آهه دل

تب سرد

آهه دل

رهایم کن

 

جوابش با باران امشب... 

 

 

لطفا برای خواندن ادامه متن به ادامه مطلب مراجعه کنید. 

 

 

*************************** 

 

شب است شاید سرد؛
بردرخت هیچ نیست نه برگی؛نه لانه ای خالی
برزمین هیچ نیست جزخاکی آشفته
برآسمان تاچشم کارمیکندسیاهی وسیاهی
البته بگویمت این توصیف من نیست این فضاازنگاه این عابران است
خواهی دانی دردلم چه میگذرد?
بنشین 1چای داغ مهمان من
آسمان رابنگر؛انتهایی نیست آنرا؛انتظاردیدارش چون آسمان شب میمانددلگیروبی انتها
به درخت بنگر؛بی برگ؛پاییزست دیگر،شایداین حالش دوست میداردوشایدچاره نیست جزانتظاربهار؛خوب به حالش که بهاری دارد
چایت سردنشوداعتناکن
زمینش بنگر؛جانم به فدایش آنجاکه موجیست برخاک ؛جای قدمهایش بود خوب بنگر چه مهربان است؛هرکه جای من بودهم توان فراموش کردن چشمان شیدایش نداشت
آه روزگار
صوتی میپرسد؛پس چرا آه?
جوابش با باران امشب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد